تقوی
تقوی
نویسنده : هادی مطلبی
مقدمه :
اين طور نيست که انسان در زندگي براي رسيدن به مقصودش هر کاري که دلش خواست انجام دهد و بعد هم به مقصودش نائل شود. بلکه بايد يک سري کارها را انجام دهد و دستهاي از کارها را ترک کند يعني مقيد به بايدها و نبايدهايي باشد و اين معناي خودماني تقواست . به هر حال آنچه بنده تا به حال از آيات و روايات فراوان در اين زمينه و تأکيد و اهتمام جدي علما و اساتيد به مسئله تقوي فهميدهام اين است که تقوي از اهميت بسيار زيادي برخوردار است و جايگاه ويژه و منحصر به فردي دارد تا آنجا که خداوند متعال بهترين افراد را با تقويترين آنان ميداند و ميفرمايد :
«إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم »
با کرامت ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست
انشاءالله در اين جزوه مطالبي به صورت مختصر پيرامون معناي تقوي، آيات و روايات در مورد تقوي، اهميت و جايگاه تقوي، فوائد تقوي و ساير ابعاد آن در زندگي ارائه ميگردد.
معناي لغوي تقوي :
(وقي) وقاهُ اللهُ وقياً و وقايةً : صانَهُ ، حَفِظَهُ . و قد توقّيتُ واتَّقيتُ الشئ و تقيتُهُ أتَّقيه و أتْقيه تُقي و تقيةّ و تقاءّ : حَذِرتُهُ . و الإسم التقوي ، التاء بدل من الواو و الواو بدل من الیاء (1) .
همچنين در کتاب معجم الوسيط آمده است : وقاه اللهُ من السوء و وقاه السوء : کلأ منه. وقي الامرّ وقياً و وقيّاً .
أصلحهُ . اتّقي الله: خاف عقابَه فتجنَّب . اتّقي الشئَ : حذَرهُ و تجنّبه .
التقاة : الخشية و الخَوْف . التقوي: الخشية و الخوف. تقوي الله : خشيتُهُ و امتثال اوامره و اجتناب نواهيه [اصلُه وقيا، قلبوه للفرق بين الاسم و الصفة]. التقي: من يتّقي اللهَ تعالي (2).
جناب راغب اصفهاني در کتاب مفردات الفاظ القرآن ميگويد:
الوقاية : حفظ الشئ مما يؤذيه و يضرّه و التقوي جعلُ النفس في وقايةٍ مما يخاف. هذا تحقيقه. ثم يسمّي الخوف تارة تقوي، و التقوي خوفاً حسب تسمية مقتضي الشئ بمقتضيه و المقتضي بمقتضاه. و صار التقوي في تعارف الشرع حفظ النفس عمّا يؤثم و ذلک بترک المحظور و يتم ذلک بترک بعض المباحات لماروي «الحلال بين و الحرام بين و من وقع حول الحمي فحقيق أن يقع فيه»(3)
به هر حال لفظ تقوي به اين معاني به کار رفته است: حفظ ـ صيانت ـ رعايت ـ ورع ـ خشية ـ خوف ـ تجنّب و ساير معاني که شايد خيليها با هم مترادف بوده و بعضيها هم به صورت مجازي به آن اطلاق شود. شهيد مطهري (ره) در کتاب «ده گفتار» ميفرمايد: چيزي که نسبتاً عجيب به نظر ميرسد ترجمه فارسي اين کلمه به پرهيزگاري است. ديده نشده تا کنون احدي از اهل لغت مدعي شده باشد که اين کلمه به اين معنا هم استعمال شده است. معلوم نيست از کجا و به چه جهت در ترجمههاي فارسي اين لغت به پرهيزگاري ترجمه شده است؟! گمان ميکنم که تنها فارسي زبانان هستند که از اين کلمه معناي پرهيز و اجتناب درک ميکنند در حالي که هيچ عرب زباني در قديم و جديد اين مفهوم را از اين کلمه درک نميکند. شک نيست که در عمل لازمه تقوي و صيانت نفس نسبت به چيزي ترک و اجتناب از آن چيز است اما نه اين است که معناي تقوي همان ترک و پرهيز و اجتناب باشد(4).
اما ظاهراً اشتباه هم نباشد اگر تقوي را پرهيزگاري معنا کنيم چرا که بنابر آنچه خود شهيد (ره) فرمود لازمه تقوي پرهيزگاري است و به خاطر علاقه لازم و ملزوم اسم يکي را بر ديگري بگذاريم (مجازاً) چنانچه جناب راغب در مفردات گفته گاهاً به خوف ، تقوي و به تقوي ، خوف گفته ميشود و به خاطر علاقه بين مقتضي و مقتضا (ملزوم و لازم) اسم يکي را بر ديگري ميگذارند.
معناي اصطلاحي تقوي و گفتاري پيرامون آن :
شهيد دستغيب (ره) ميفرمايد : تقوي شرعاً به معناي بازداشتن خود است از آنچه زیان آخرتي دارد به اينکه پرهيز کند از مخالفت پروردگار در اوامر و نواهي چنانچه از حضرت صادق (ع) پرسش شد از معناي تقوي ، حضرت فرمودند: هر جا امر خدا هست حاضر باشي و هر جا نهي اوست حاضر نباشي(6) يعني امرهاي خدا را به جا آورنده و نهيهاي او را ترک کننده باشي. بنابراين تقوي را دو جهت است : اول اکتساب طاعات و امتثال اوامر الهي به اينکه سعي کند واجبي از او ترک نشود و در مرتبه دوم سعي کند مستحبات را تا آنجا که بتواند ترک نکند. جهت دوم اجتناب از محرمات و ترک نواهي پروردگار است به اينکه محرمات را مرتکب نشود و در مرتبه دوم سعي کند مکروهات را نيز ترک کند. کسي که طالب سعادت و مقام شامخ تقوي است بايد جهت دوم را بيشتر اهميت دهد زيرا اگر از محرمات پرهيز کرد عمل خويش هر اندازه هم کم باشد پذيرفته شده و او را به خدا نزديک ميکند (انّما يتقبل الله من المتقين) (7) امام صادق عليه السلام در اين باره ميفرمايد : کفايت ميکند تو را دعاي همراه با نيکوکاري آنچه کفايت ميکند از نمک طعمام را (8) . يعني چنانچه براي گوارا شدن طعام مقدار کمي نمک کفايت ميکند، براي مستجاب شدن دعا هم اگر شخص متقي باشد مختصر دعائي کافي است (9).
در تفسير نمونه ذيل آيه 13 سوره حجرات چنين آمده :
از آيات قرآن به خوبي استفاده ميشود که تقوي همان احساس مسئوليت و تعهدي است که به دنبال رسوخ ايمان در قلب بر وجود انسان حاکم ميشود و او را از فجور و گناهان باز ميدارد و به نيکي و عدالت دعوت ميکند و آدمي را خالص و فکر و نيت او را از آلودگيها ميشويد.
تقوي از «وقاية» يعني کوشش در حفظ و نگهداري چيزي است و منظور از آن نگهداري روح و جان از هرگونه آلودگي و متمرکز ساختن نيروها در اموري است که رضاي خدا در آن است.
بعضي از علما براي تقوي 3 مرحله نام بردهاند (که اين سه مرحله را علامه مجلسي (ره) نيز در توضيح روايتي مربوط به تقوي بيان کردهاند)(10) :
مرحله اول : نگهداري نفس از عذاب جاويدان به واسطه تحصيل عقائد صحيح .
مرحله دوم : پرهيز از هرگونه گناه .
در تفسير الميزان ذيل همين آيه مبارکه چنين آمده :
اين فطرت و جلبت در هر انساني هست که به دنبال کمال ميگردد که با داشتن آن از ديگران ممتاز شود و در بين اقران خود داراي شرافت و کرامتي خاص گردد و از آن جا که عامه مردم دلبستگيشان به زندگي مادي دنياست قهراً اين امتياز و کرامت را در همان مزاياي زندگي دنيا يعني درمال و جمال و حسب و نسب و امثال آن جست و جو ميکنند و همه تلاش خود را براي بدست آوردن آن به کار ميگيرند تا با آنها به ديگران فخر بفروشند و بلندي و سروري کسب کنند در حالي که اين گونه مزايا ، مزاياي موهوم و خالي از حقيقت است و ذرهاي از شرف و کرامت به آنان نميدهد. آن مزيتي که مزيت حقيقي است و آدمي را بالا ميبرد و به سعادت حقيقياش که همان زندگي طيبه و ابدي در جوار رحمت پروردگار است ميرساند عبارت است از تقوي و پرواي از خدا. آري تنها و تنها وسيله براي رسيدن به سعادت آخرت همان تقوي است که به طفيل سعادت آخرت سعادت دنيا را هم تأمين ميکند لذا خداوند فرموده: و تزّو دوا فأن خير الزاد التقوي(11). و وقتي يگانه مزيت تقوي باشد قهراً گراميترين مردم نزد خدا با تقويترين ايشان است و اين آرزو هدفي است که خداوند به علم خود آن را هدف زندگي انسان قرار داده است.
شهيد مطهري (ره) در اين باره بيان زيبائي دارند. ايشان ميفرمايد:
چيزي که هست حفظ و صيانت خود از گناه که نامش تقوي است به دو شکل ممکن است صورت بگيرد : تقوائي که ضعف است و تقوائي که قوت است.
نوع اول اينکه انسان براي حفظ خود از آلودگيهاي معاصي از موجبات آنها فرار کند و خود را هميشه از محيط گناه دور نگه دارد. شبيه کسي که براي رعايت حفظ الصحه خود کوشش ميکند خود را از محيط مرض و ميکروب و از موجبات انتقال بيماري دور نگه دارد.
نوع دوم اينکه در روح خود حالت و قوتي به وجود ميآورد که به او مصونيت روحي و اخلاقي ميدهد که اگر فرضاً در محيطي قرار بگيرد که وسائل و موجبات گناه فراهم باشد، آن حالت و ملکه روحي او را حفظ ميکند و مانع ميشود که او آلودگي پيدا کند مانند کسي که به وسائلي در بدن خود مصونيت طبي ايجاد ميکند که ديگر نتواند ميکروب فلان مرض در بدن او اثر کند. در زمان ما تصوري که عموم مردم از تقوي دارند همان نوع اول است. اگر گفته شود فلان کس آدم با تقوائي است يعني مرد محتاطي است، انزوا اختيار کرده و خود را از موجبات گناه دور نگه ميدارد. اين همان نوع تقوي است که گفتيم ضعف است.
شايد علت پيدايش اين تصور اين است که از اول تقوا را براي ما پرهيزگاري و اجتناب کاري معنا کردهاند و تدريجاً پرهيز از گناه به معناي پرهيز از محيط و موجبات گناه تلقي شده و کم کم به اينجا رسيده که کلمه تقوي در نظر عامه مردم معناي انزوا و دوري از اجتماع ميدهد. در محاورات عمومي وقتي که اين کلمه به گوش ميرسد يک حالت انقباض و پا پس کشيدن و عقب نشيني کردن در نظرها مجسم ميشود.
لازمه اينکه انسان حيات عقلي و انساني داشته باشد اين است که تابع اصول معيني باشد و لازمه اين که انسان از اصول معيني پيروي کند اين است که از اموري که با هوا و هوس او موافق است ولي با هدف او و اصول زندگاني او منافات دارد پرهيز کند ولي لازمه همه اينها اين نيست که انسان اجتناب کاري از محيط و اجتماع را پيشه سازد . راه بهتر و عاليتر اين است که انسان در روح خود ملکه و حالت و مصونيتي ايجاد کند که آن حالت حافظ و نگهدار او باشد. سعدي ميگويد :
بديدم عابدي در کوهساري
قناعت کرده از دنيا به غاري
چرا گفتم به شهر اندر نيايي
که باري بند از دل برگشائي
بگفت آنجا پري رويان نغزند
چو گل بسيار شد پيلان بلغزند
اين همان نوع تقوي و حفظ و صيانت از نفس است که در عين حال ضعف و سستي است. اين که انسان از محيط لغزنده دوري کند و نلغزد که هنر نيست، هنر در اين است که در محيط لغزنده خود را از لغزش حفظ و نگهداري کند. باباطاهر ميگويد :
زدست ديده و دل هر دو فرياد
که هر چه ديده بيند دل کند ياد
بسازم خنجري نيشش ز فولاد
زنم بر ديده تا دل گردد آزاد
ولي آيا راه چاره اين است که چشم را از بين ببريم يا اينکه راه بهتري هست و آن اين که در دل نيرو و قوتي به وجود آوريم که چشم نتواند دل را به دنبال خود بکشاند . اگر بنا باشد براي آزادي دل از چشم خنجري بسازيم نيشش ز فولاد، يک خنجر ديگر هم براي گوش بايد تهيه کنيم زيرا هر چه را هم که گوش ميشنود، دل ياد ميکند. و همچنين است ذائقه و لامسه و شامه. آن وقت انسان درست مصداق همان شير بي دست و پا و فرتوتي است که توان حمله ندارد وگرنه حمله ميکرد.
در کتب اخلاقي گاهي از دستهاي از قدما ياد ميکنند که براي آنکه زياد حرف نزنند و سخن لغو يا حرام به زبان نياورند سنگريزه در دهان خود ميگذاشتند که نتوانند حرف بزنند يعني اجبار عملي براي خود درست ميکردند. معمولاً ديده ميشود که از اين طرز عمل به عنوان نمونه کامل تقوي نام برده ميشود در صورتي که اجبار عملي به وجود آوردن براي پرهيز از گناه و سپس ترک کردن گناه کمالي محسوب نميشود اگر توفيق چنين کاري را پيدا کنيم و از اين راه مرتکب گناه نشويم البته از گناه پرهيز کردهايم اما نفس ما همان اژدهاست که بوده است فقط از غم بي آلتي افسرده است. آن وقت کمال محسوب ميشود که انسان بدون اجبار عملي و با داشتن اسباب و آلات کار از گناه و معصيت پرهيز کند. اين گونه اجتنابها و پهلو تهي کردنها اگر کمال محسوب شود از جنبه مقدميتي است که در مراحل اوليه براي پيدا شدن ملکه تقوي ممکن است داشته باشد زيرا پيدايش ملکه تقوي بعد از يک سلسله ممارست و تمرينهاي مختلف است که صورت ميگيرد اما حقيقت تقوا غير از اين کارهاست. حقيقت تقوي همان روحيه قوي و مقدس است که خود حافظ و نگهدارنده انسان است و بايد مجاهدت کرد تا آن معنا و حقيقت پيدا شود (12).
آيا تقوي محدوديت نيست؟!
از آن جا که لازمه متقي بودن پرهيز از انجام بعضي کارها است و گاهي اوقات هم از تقوي به حصن و حصار تعبير ميشود ممکن است بعضي تقوي را محدوديت بدانند تا مصونيت. براي بيان مطلب مثالهايي عرض ميکنم :
بشر در يک قسمت از زمين پهناور خانهاي ميسازد و بالا و پايين و اطراف آن را محکم ميکند و درب ميگذارد و براي در امان ماندن از سرما و گرما و استفاده از مواهب زندگي، خود را به آن محيط محدود ميکند. آيا اسم اين را بايد محدوديت گذاشت يا مصونيت؟!
انسان پاي خود را در کفش و سر خود را در کلاه محدود ميکند و انواع جامهها را به خود ميپيچد . آيا براي خودش محدوديت ايجاد ميکند يا مصونيت؟!
تقوي هم براي روح مانند خانه است براي زندگي و مانند جامه است براي تن (و لباس التقوي ذلک خير) (13) يعني تقوي که جامه روح است بهتر و لازمتر است. آن وقتي ميتوان نام محدوديت روي چيزي گذاشت که انسان را از موهبت و سعادتي محروم کند اما چيزي که خطر را از انسان دفع ميکند و انسان را از مخاطرات و حوادث صيانت ميکند مصونيت است نه محدوديت و تقوي چنين چيزي است. اميرالمؤمنين (ع) ميفرمايد: تقوي را حفظ کنيد و به وسيله آن براي خود مصونيت درست کنيد (14). بلکه ايشان نه تنها تقوي را محدوديت نميداند بلکه ميفرمايد : تقوي آزادي از هر محدوديت و نجات از هر بدبختي است :
«فان تقوي الله مفتاح سداد و ذخيرة معاد و عتق من کل ملکةٍ و نجاةٌ من کل هلکةٍ» (15)
تقوي شرط پذيرش هدايت الهي :
قرآن براي هدايت تمام جهانيان نازل شده ولي آيه شريفه ميفرمايد : هدي للمتقين .
علت اينکه آن را راهنماي متقين خوانده، اين است که آنها در برابر مطالب حق تسليمند و ازآن پيروي ميکنند لذا به همان نسبت بر درجات هدايت آنها افزوده است (والذين اهتدوا زادهم هدي) (16)
ولي افراد بي تقوي افرادي لجوج ميباشند که نه در جست و جوي حق هستند و نه در صورتي که آن را بيابند از آن پيروي ميکنند بلکه به هوي و هوسهاي خود بيش از هر چيزي ارج مينهند به همين دليل از راهنمائي و هدايت الهي بهره نميبرند. خلاصه اين که بهره برداري از هر يک از مواهب حيات و آفرينش نياز به آمادگي و زمينه مساعد در خود انسان دارد همانطوري که زمين شوره زار نه تنها ثمري ندارد بلکه اگر بذري در آن ريخته شود اصل بذر هم از بين ميرود حتي اگر همه شرايط از قبيل آب فراوان ، نور کافي و ... فراهم باشد فايدهاي ندارد بلکه بايد چنين زميني را ابتدا آماده ساخت تا از فطرت زنده کننده آسمان و از ساير شرايط بهره ببرد و ثمر دهد. همچنين سرزمين وجود انساني نيز تا از لجاجت و عناد و تعصب و ساير بي تقوائيها پاک نشود بذر هدايت الهي را نميپذيرد فلذا خداوند ميفرمايد : اين قرآن هادي و راهنماي متقين است (17).
آيات در زمينه تقوي بسيار زياد است و به قول یکی از اساتید اخلاق بيش از دويست آيه در قرآن به ما گفته : اي انسان متقي باش. در ادامه به تعدادي از اين آيات اشاره شده و توضيح و تفسير يک آيه که بيشتر مربوط به بحث ما است نيز بيان ميگردد.
آيات مربوط به تقوي :
«هُو أهلُ التَّقوي و أهلُ الْمغَفْرةِ» : خداوند شايسته تقوي وشایسته بخشیدن بندگان است («خداوند شايسته تقوي است» يعني اينکه شايسته است از انذار او بر حذر بود و اطاعت او را انجام داد)(18)
«و لقد وصّينا الّذين اُوتُوا الکتاب من قبلکُم و اياکُم أنِ اتّقوا الله» نساء 131: و قطعاً ما به شما و صاحبان کتاب که قبل از شما بودند توصيه کرديم که تقواي الهي را پيشه کنند.
«و إن تَصبروُا تتّقُوا فأنّ ذلک منْ عزمِ الأمورِ» آل عمران 86: اگر شما صبر کنيد و تقواي الهي را پيش گيريد نشان ميدهد که در امورتان شکيبا و مقاوم هستيد.
«و تزوّدُوا فإنَّ خير الزّادِ التّقوي» بقره 197: و توشه برگيريد که بهترين ذخيره و توشه تقواي الهي ميباشد.
چنانچه گفته شد آيات در اين باره فراوان است که به همين چند آيه بسنده ميکنيم. تعدادي از آيات نيز در بحث آثار تقوي خواهد آمد. به جاست که در اينجا حداقل يکي از اين آيات را شرح و بسط بيشتري دهيم تا مطلب بيشتر واضح شود. در تفسير نمونه ذيل اولين آيه مذکور (حجرات 13) مطالب جالبي گفته شده که خلاصه آن چنين است :
آيه مورد بحث مخاطب کل جامعه انساني است و مهمترين اصلي را که ضامن نظم و ثبات است بيان ميکند و معيار واقعي ارزشهاي انساني را در برابر ارزشهاي کاذب مشخص ميسازد.
منظور از آفرينش مردم از يک مرد و زن همان بازگشت نسب انسانها به حضرت آدم (ع) و حوا ميباشد. بنابراين چون همه از ريشه واحدي هستند معني ندارد که از نظر نسبت و قبيله بر يکديگر افتخار کنند و اگر خداوند براي هر قبيله و طايفهاي ويژگيهائي آفريده براي حفظ نظم زندگي اجتماعي مردم است چرا که اين تفاوتها سبب شناسائي است و بدون شناسائي افراد نظم در جامعه انساني حکم فرما نميشود و چون اگر همه يکسان و شبيه يکديگر بودند، هرج و مرج عظيمي جامعه انساني را ميگرفت. سپس قرآن به سراغ ارزش واقعی انسان هارفته می فرماید:إنّ اکرمکم عند الله اتقیکم.
به این ترتیب قلم سرخ بر تمامی امتیازات ظاهری ومادی کشیده واصالت و واقعیت رابه مسئله تقوی می دهد وميگوید براي تقرب به خدا هيچ امتيازي به جز تقوي مؤثر نيست.
از آنجا که تقوي صفتي روحي و باطني است و ممکن است مدعيان زياد داشته باشد ولي متصفان کم ، در آخر آيه ميفرمايد : انّ الله عليم خبير.
يعني متقين را خوب ميشناسد و از درجه تقوا و خلوص نيّت و پاکي صفاي آنها آگاه است و آنها را بنابر علم خود گرامي داشته پاداش ميدهد و مدعيان دروغين را نيز ميشناسد و کيفر ميدهد.
ارزشهاي واقعي و ارزشهاي کاذب:
گروهي نيز مال و ثروت فراوان و پشتوانه مالي و گروهي هم مقامات بلند اجتماعي و پستهاي سياسي را معيار ارزش و برتري ميدانند و در جهت کسب آن خود را به آب و آتش مي زنند.
اما از آنجا که اين امور همگي اموري است متزلزل ، برون ذاتي، مادي و زودگذر و يک آيين آسماني همچون اسلام هرگز نميتواند با آن موافقت کند لذا خط بطلان روي همه آنها کشيده و ارزش واقعي انسان را در صفات ذاتي او مخصوصاً تقوي و پرهيزگاري و تعهد و پاکي او بر مي شمرد و حتي براي موضوعات مهمي همچون علم و دانش اگر در مسير ايمان و تقوي و ارزشهاي اخلاقي قرار نگيرد اهميتي قائل نيست و انسان را براي يافتن خويش به درون جان و صفات والايش رهبري ميکند.
جالب اينکه در شأن نزول اين آيه نکاتي ديده ميشود که از عمق اين دستور اسلامي و اهميت اين مسئله حکايت دارد از جمله اين که بعد از فتح مکه پيغمبر اکرم (ص) دستور داد اذان بگويند: بلال بر پشت بام کعبه رفت و اذان گفت. عتاب بن اسيد که از آزادشدگان بود گفت شکر ميکنم خدا را که پدرم از دنيا رفت و چنين روزي را نديد. حارث به هشام نيز گفت آيا رسول الله (ص) غير از اين کلاغ سياه کسي را پيدا نکرد که اذان بگويد. آيه فوق نازل شد و چنين عقائدي را در هم شکست و معيار ارزش واقعي را بيان کرد.
بعضي نيز گفتهاند آيه هنگامي نازل شد که رسول خدا (ص) دستور داده بود دختري به يک برده آزاد شده (يا غير عرب) بدهند. مردم تعجب کردند و گفتند اي رسول خدا (ص) آيا دستور ميدهيد دخترانمان را به بردگان بدهيم؟! آيه نازل شد و بر اين افکار باطل مهر نابودي زد.
در کتاب «آداب النفوس» آمده که پيامبر (ص) در اثناء ايام تشريق در سرزمين مني در حالي که بر شتري سوار بود روبه روي مردم کرد و فرمود: اي مردم بدانيد خداي شما يکي است و پدرتان يکي، نه عرب بر عجم برتري دارد و نه عجم بر عرب و نه سياه پوست بر گندم گون و نه گندم گون بر سياه پوست مگر به تقوا . آيا من دستور الهي را ابلاغ کردم . همه گفتند آري سپس فرمود اين سخن را حاضران به غائبان برسانند.
در روايتي ديگر از آن حضرت آمده است: خداوند به وضع خانوادگي و نسب شما نگاه نميکند و نه به اجسام شما و نه به اموالتان ولي نگاه ميکند به دلهاي شما. کسي که قلب صالحي دارد خدا به او لطف و محبت ميکند. شما همگي فرزند آدم (ع) هستيد و محبوب ترين شما نزد خدا با تقواترين شماست.
چه زيباست جامعه اي که براساس معيار ارزش اسلام يعني «انّ اکرمکم عندالله أتقکم» بنا شود و ارزشهاي ظاهري و کاذب از آن برچيده شود. آري تقواي الهي و احساس مسئوليت دروني و ايستادگي در برابر شهوات و پايبند بودن به راستي و درستي و پاکي و حق و عدالت تنها معيار ارزش انسان است و نه غير آن (19) (و چه زيبا ميشود جامعهاي که اين فرهنگ بر آن سايه اندازد) .
روايت مربوط به تقوي :
ازامام محمد باقر (ع) چنين روايت شده که : از جمله مطالبي که خداوند در کوه طور به حضرت موسي (ع) فرمود اين بود که : اي موسي به پيروانت بگو به راستي که عبادت کنندگان با چيزي بهتر از دوري از حرامهاي من مرا عبادت نکردهاند. موسي (ع) گفت: اي کريم کريمان چه ثوابي به آنان عطا نمودي؟ خداوند فرمود: اي موسي بي ترديد خجالت ميکشم اعمال آنها را بررسي کنم. اين در حالي است که اعمال ساير مردم را بررسي خواهم نمود. (البته در اين روايت به جاي کلمه «تقوي» کلمه «ورع» آمده است)(20).
اميرالمؤمنين (ع) ميفرمايند : تقواي خدا ، دوستان خدا را در حمايت خود قرار داده و آنها را از تجاوز به حريم محرمات الهي نگهداشته است و خوف خدا را ملازم دلهاي آنان قرار داده است تا آنجا که شبهاي آنان را زنده و بيدار نگهداشته و روزهاي آنان را قرين تشنگي (روزه) کرده است(21).
و در جاي ديگر ميفرمايد : مثل خلاف کاري و زمام را به دست هوس دادن مثل اسبهاي سرکش و چموش است که لجام را پاره کرده و اختيار را تماماً از کف آنکه بر او سوار است گرفته و عاقبت او را در آتش ميافکند و مثل تقوي مثل مرکبهاي راهوار و مطيع است که مهار آنها در اختيار کساني است که بر آنها سوارند و آنها را وارد بهشت ميکنند(22).
همچنين ميفرمايند: تقوي در اين دنيا به منزله حرز و سپر و در آخرت به منزله راه بهشت است(23).
و از حضرت رسول (ص) مرويست که به خويشان خود فرمود: مگوئيد که محمد (ص) از ماست. به خدا سوگند که اولياي من از شما و غير شما نيستند مگر پرهيزگاران(24).
از حضرت سيدالشهداء مرويست که فرمود: شما را به تقوي وصيت ميکنم به درستي که خداوند براي متقي ضامن شده که او را از آنچه خوش ندارد به آنچه دوست دارد بگرداند و روزي دهد او را از جايي که گمان ندارد به درستي که خداوند دربارة بهشتش فريب نميخورد (يعني کسي نميتواند به فريب داخل بهشت شود) و ثوابهايي که نزد اوست به کسي نميرسد مگر به سبب بندگي و طاعت او(25).
در ضمن روشن است که روايات مرتبط با بحثهاي مطرح شده در اين جزوه در ذيل همان مباحث آمده و خواهد آمد.
خطبه متقين :
يکي از ياران پرهيزگار امام (ع) به نام همام گفت اي اميرالمؤمنين پرهيزگاران را براي من آن چنان وصف کن که گويا آنان را با چشم مينگرم امام (ع) در پاسخ او درنگي کرد و فرمود: اي همام از خدا بترس و نيکوکار باش که خداوند با پرهيزگاران و نيکوکاران است. اما همام دست بردار نبود و اصرار ورزيد تا آن که امام (ع) تصميم گرفت، صفات پرهيزگاران را بيان نمايد پس خدا را سپاس و ثناء گفت و بر پيامبرش درود فرستاد و فرمود: همانا خداوند سبحان پديدهها را در حالي آفريد که از اطاعتشان بي نياز و از نافرماني آنان در امان بود زيرا نه معصيت گنهکاران به خدا زياني ميرساند و نه اطاعت مؤمنان براي او سودي دارد . روزي بندگان را تقسيم و هر کدام را در جايگاه خويش قرار داد اما پرهيزگاران در دنيا دارای فضيلتهاي برترند. سخنانشان راست، پوشش آنان ميانه روي و راه رفتنشان با تواضع است. چشمان خود را بر آنچه خدا حرام کرده ميپوشانند و گوشهاي خود را وقف دانش سودمند کردهاند و در روزگار سختي و گشايش حالشان يکسان است و اگر نبود مرگي که خدا بر آنان مقدر فرموده روح آنان حتي به اندازه بر هم زدن چشم در بدن ها قرار نميگرفت از شوق ديدار بهشت و از ترس عذاب جهنم . خدا در جانشان بزرگ و ديگران کوچک مقدارند. بهشت براي آنان چنان است که گوئي آن را ديده و در نعمتهاي آن به سر ميبرند و جهنم را چنان باور دارند که گوئي آن را ديده و در عذابش گرفتارند. دلهاي پرهيزکاران اندوهگين و مردم از آزارشان در امان، تن هايشان لاغر و در خواستهايشان اندک و نفسشان عفيف و دامنشان پاک است. در روزگار کوتاه دنيا صبر کرده تا آسايش جاودانه قيامت را بدست آورند، تجارتي پر سود که پروردگارشان فراهم آورده. دنيا مي خواست آنان را بفريبد اما عزم دنيا نکردند. ميخواست آنها را اسیرخود گرداند که با فدا کردن جان، خود را آزاد ساختند.
پرهيزگاران در شب بر پا ايستاده مشغول نمازند، قرآن را جزء جزء و با تفکر و انديشه ميخوانند، با قرآن جان خود را محزون و داروي درد خود را مييابند. وقتي به آيهاي برسند که تشويقي در آن است با شوق و طمع بهشت به آن روي آورند و با جان پرشوق در آن خيره شوند و گمان ميبرند که نعمتهاي بهشت در برابر ديدگانشان قرار دارد و هرگاه به آيهاي ميرسند که ترس از خدا در آن باشد گوش دل به آن ميسپارند و گويا صداي بر هم خوردن شعلههاي آتش در گوششان طنين افکن است پس قامت به شکل رکوع خم کرده پيشاني و دست و پا بر خاک ماليده و از خدا آزادي خود را از آتش جهنم ميطلبد.
پرهيزگاران در روز دانشمنداني بردبار و نيکوکاراني با تقوا هستند که ترس الهي آنان را چون تير تراشيده لاغر کرده است. کسي که به آنان مينگرد ميپندارد که بيمارند اما آنان بيمار نيستند و ميگويند مردم در اشتباهند در صورتي که آشفتگي ظاهرشان از امري بزرگ حکايت دارد. از اعمال اندک خود خشنود نيستند و اعمال زياد خود را بسيار نميشمارند. نفس خود را متهم ميکنند و از کردار خود ترسناکند. هرگاه يکي از آنان را بستايند از آنچه در توصيف او گفته شده در هراس افتاده ميگويد: من خود را از ديگران بهتر ميشناسم. و خداي من مرا بهتر از خودم ميشناسد بار خدايا مرا بر آنچه ميگويند محاکمه مفرما و بهتر از آن قرارم ده که ميگويند و گناهاني را که آنان نميدانند بيامرز.
و يکي از نشانههاي پرهيزگاران اين است که او را اين گونه ميبيني : در دين داري نيرومند، نرمخو و دور انديش است. داراي ايماني پر از يقين، حريص در کسب دانش، با داشتن علم بردبار، در توانگري ميانه رو، در عبادت فروتن، در تهي دستي آراسته، در سختيها بردبار، در جست و جوي کسب حلال ، در راه هدايت شادمان و پرهيز کننده از طمع ورزي ميباشد. اعمال نيکو انجام ميدهد و ترسان است. روز را به شب ميرساند با سپاسگذاري و شب را به روز ميآورد با ياد خدا، شب ميخوابد اما ترسان و بر ميخيزد شادمان. ترس براي اينکه دچار غفلت نشود و شادماني براي فضل و رحمتي که به او رسيده است . اگر نفس او در آنچه دشوار است فرمان نبرد از آنچه دوست ميدارد محرومش ميکند. روشني چشم متقي در چيزي قرار دارد که جاودانه است و آن را که پايدار نيست ترک ميکند. بردباري را با علم و سخن را با عمل در ميآميزد. پرهيزکار را ميبيني که آرزويش نزديک، لغزشهايش اندک، قلبش فروتن، نفسش قانع، خوراکش کم، کارش آسان، دينش حفظ شده، شهوتش در حرام مرده و خشمش فرو خورده است. مردم به خيرش اميداور و از آزارش در امانند. اگر در جمع بي خبران باشد نامش در گروه يادآوران خدا ثبت ميگردد و اگر در يادآوران باشد نامش در گروه بي خبران نوشته نميشود. ستمکار خود را عفو ميکند، به آنکه محرومش ساخته ميبخشد. به آن کس که با او بريده ميپيوندند . از سخن زشت دور، گفتارش نرم، بديهاي او پنهان و کار نيکش آشکار است. نيکيهاي او به همه رسيده و آزار او به کسي نميرسد. در سختيها آرام، در ناگواريها بردبار و در خوشيها سپاسگزار است. به دشمن ستم نکند و به خاطر کسي که دوست دارد به گناه آلوده نشود. پيش از آنکه بر ضد او گواهي دهند به حق اعتراف ميکند و آنچه را به او سپردهاند ضايع نميسازد و آنچه را به او تذکر دادهاند فراموش نميکند. مردم را با لقبهاي زشت نميخواند. همسايگان را آزار نميرساند. در مصيبتهاي ديگران شاد نميشود . در کار ناروا دخالت نميکند و از محدوده حق خارج نميشود. اگر خاموش است سکوت او اندوهگينش نميکند. اگر بخندد آواز او بلند نميشود و اگر به او ستمی روا دارند صبر ميکند تا خدا انتقام او را بگيرد. نفس او از دستش در زحمت ولي مردم در آسايشند. براي قيامت، خود را به زحمت ميافکند ولي مردم را به رفاه و آسايش ميرساند. دوري او از برخي مردم از روي زهد و پارسائي و نزديک شدنش با بعضي ديگر از روي مهرباني و نرمي است. دوري او از تکبر و خودپسندي و نزديکي او از روي حيله و نيرنگ نيست.
سخن امام که به اينجا رسيد ناگهان همام نالهاي زد و جان داد. امام (ع) فرمود: سوگند به خدا من از اين پيشامد بر همام ميترسيدم سپس گفت: آيا پندهاي رسا، با آنان که پذيرنده آنند چنين نمی کند؟!
ارزش تقوي
راه کسب تقوي :
تقوي ميوه درخت ايمان است و به همين جهت براي بدست آوردن اين سرمايه عظيم بايد پايه ايمان را محکم کرده البته ممارست بر اطاعت و پرهيز از گناه و توجه به برنامههاي اخلاقي، تقوي را در نفس راسخ ميکند و نتيجه آن پيدايش نور يقين و ايمان شهودي در جان انسان است. در روايتي از امام رضا عليهالسلام ميخوانيم: ايمان يک درجه بالاتر از اسلام است و تقوي يک درجه بالاتر از ايمان و يقين يک درجه بالاتر از تقوي و هيچ چيز کمتر از يقين بين مردم تقسيم نشده است(27).
در ادامه به شعر معروفي در رابطه با راه کسب تقوي اشاره ميکنيم:
خل الذّنوب صغيرها
وکبيرها و هو التّقي
واصْنع کماشٍ فوق أر
ض الشوک يحذر ما يري
لا تحقرن صغيرهً
إنّ الجبال من الحصي (28)
يعني : گناهان صغيره و کبيره را واگذار که اين همان پرهيزگاري است و مثل راه روند در زمين تيغ زار باش که آنچه را ميبيند از آن پروا ميکند (و دقت دارد که صدمهاي نبيند) گناهان صغيره را کوچک مشمار چرا که کوهها از سنگريزهها تشکيل شده (يعني گناهان صغيره اگر زياد شد (به اصطلاح، اصرار بر صغائر) خود گناه بزرگ ميشود.
البته روشن است که کسب ملکه تقوا خيلي هم ساده نيست اما چنانچه علما و اساتيد ميفرمايند ميتوان با ممارست جدي و دقت فراوان از مراحل ابتدائي کسب تقوي شروع کرد و به آنجا رسيد که تقوي براي انسان ملکه شود يعني خودکار و به طور اتوماتيک گناه نکند (وفّقنا الله لتحصيله) .
آثار تقوي :
تقوي آثار فراوان در زندگي دينوي و اخروي فرد متقي ميگذارد که از آن جمله ميتوان به موارد زير اشاره کرد:
- بنا به فرموده اميرالمؤمنين (ع) تقوي حافظ انسان در دنيا و به منزله راه بهشت در عقبي ميباشد(30).
- رفع مشکلات اجتماعي، منازعات، درگيريها ، هرج و مرجها، بي قانونيها، بي مبالاتيها، و برقراري بهداشت اجتماعي .
- بينش و بصيرت (إن تتقوا الله يجعل لکم فُرقاناً)(31) «اگر تقواي الهي را پيش گيريد خداوند به شما قوه تشخيص (حق از باطل) را عنايت ميکند. »
- حل گرفتاريها (مَنْ يتّق الله يجعل له مخرجاً) «هر کس تقواي الهي پيشه خود سازد خداوند فرج و گشايش برايش فراهم ميکند» .
- آسان شدن کارها (مَن يتّق الله يجعل له مِن أمره يسراً) «هر کس تقواي الهي پيشه خود سازد ، خدا در کارهاي او نوعي آساني قرار ميدهد.»
- تلطيف احساسات (توضيح اينکه انسان غير متقي هر چند استعداد سرشاري داشته باشد قدرت درک عميق مطالب و معاني را ندارد)
- حفظ از مکايد شياطين (إن تَصبروا و تتّقوا لا يضُرّکم کيدُهم شيئاً) (32) «اگر صبر کنيد و تقواي الهي را پيشه گيريد حيلههاي شياطين به شما آسيبي نميرساند» .
- همراهي خدا با او (إنّ الله مع الذّين اتّقوا) (33) «خدا همراه پرهيزگاران است»
- روزي بي گمان (و يرزْقهُ مِنْ حيثُلا يحتسبُ) (34) «هرکس متقي باشد خداوند از راه بي گمان نيازهاي او را تأمين ميکند» .
- اصلاح اعمال (اتّقوا الله وقولُوا قولاً سديداً يصلح لکم اعمالکم) (35) «متقي باشيد و سخن سنجيده به زبان خود جاري کنيد تا کارهايتان اصلاح شود» .
- بخشش گناهان (... و يغفرْ لکم ذنوبکم) (36) «تقواي الهي را پيش گيريد تا گناهان شما بخشيده شود» .
- دوستي خدا (إنّ الله يحبّ المتّقين) (37) «خدا پرهيزگاران را دوست دارد».
- قبولي اعمال (انّما يتقبل الله من المتقين) (38) «خداوند فقط اعمال پرهيزگاران را قبول ميکند».
- گرامي بودن نزد خدا (إنّ اکرمکُم عندالله أتقيکم) (39) «گراميترين شما نزد خدا با تقويترين شماست» .
- تعليم الهي (و اتّقوا الله و يعلّکم الله) (40) «تقواي الهي را پيش گيريد (در نتيجه) خداوند علم خود را به شما ميآموزد».
- نجات الهي (ثمّ نُنجِي الذين اتقَوا) (41) «سپس ما پرهيزگاران را نجات خواهيم داد»
البته تقوي آثار بسيار زياد ديگري هم دارد که ما به همين مقدار بسنده ميکنيم.
حرف آخر :
همچنين مشخص شد که بدون تقوي غيرممکن است انسان بتواند به سير کمال و قرب الهي ادامه دهد بلکه رفته رفته از خدا دور شده و در دام شيطان و هواي نفس و پليديها گرفتار شده به هلاکت معنوي ميرسد. مرحوم نراقي (ره) در کتاب معراج السعاده ميگويد :« اکثر قواي انسانيه طالب اخلاق رذيله است. انسان زودتر مايل به شر ميشود و ميل او به صفات بد آسان تر است از ميل به خيرات. و از اين جهت است که گفتهاند : تحصيل ملکات ارجمند به منزله آن است که از نشيب به فراز روند و کسب صفات ناپسند چنان است که از فراز به نشيب آيند. و اشارت به اين است آنچه حضرت رسول (ص) فرمودهاند: حفَّت الجنة بالمکاره و حفَّت النار بالشهوات يعني رسيدن به درجات بهشت به کشيدن جامهاي ناگوار منوط و دخول آتش جهنم به ارتکاب خواهشهاي نفساني مربوط است»(42)
و از اين جاست که انسان براي کسب ملکات نفساني و فضائل اخلاقي و پيمودن قله کمال و در امان ماندن از سقوط در پرتگاه شهوات نياز به نيرويي باطني و قوي دارد که او را در اين مسير سربالايي کمک کند و از افتادن در مسير سرازيري شهوات و صفات ناپسند حفظ کند که اين نيرو همان تقواي مورد بحث ما است.
اميداورم خداي مهربان ما را در راه کسب اين فريضه مهم ياري کند.
منابع و مآخذ :
1. دشتی ، محمد ، ترجمه نهج البلاغه ، انتشارات امیر المومنین(ع) ، چاپ اول زمستان 85
2. محدث بندر ریگی ، ابراهیم ، ترجمه ثواب الاعمال و عقاب الاعمال (شيخ صدوق (ره)) ، نشراخلاق ، چاپ نهم پاییز 86
3. دستغیب ، سید عبد الحسین ، گناهان کبيره ، دفتر انتشارات اسلامی ، چاپ بیست و یکم زمستان 86
4. مصطفی ، ابراهیم ، و دیگران ، معجم الوسيط ، انتشارات مرتضوی ، چاپ دوم 1385
5. نراقی ، ملا احمد ، معراج السعاده ، انتشارات قائم آل محمد (عج) ، چاپ پنجم1386
6. راغب اصفهانی ، مفردات الفاظ القرآن ، انتشارات طلیعه النور ، چاپ اول 1426 قمری
7. موسوی همدانی ، سید محمد باقر ، ترجمه تفسیر المیزان ، دفتر انتشارات اسلامی ، ، چاپ بیست و یکم بهار85
8. مکارم شیرازی ، ناصر ، تفسیر نمونه ، دارالکتب الإسلامیه ، مهر ماه 63
9. مجلسی ، محمد باقر ، بحار الأنوار ، موسسه الوفاء بیروت ، چاپ سوم 1403 قمری
10. ابن منظور ، محمد ، لسان العرب ، نشر ادب حوزه ، محرم 1405 قمری
11. مطهری ، مرتضی ، ده گفتار ، انتشارات صدرا ، چاپ پنجم بهار 68
پی نوشت ها :
1- لسان العرب ، ج 15 ص 401
2- معجم الوسیط ، ص 1052
3- مفردات راغب ص 881
4- ده گفتار ص 5
5- بحارالانوار ج 70 ص 136
6- گناهان کبیره ج 1 ص 13
7- مائده 27
8- گناهان کبیره ج 1 ص 14
9- گناهان کبیره ج 1 ص 14 .
10- بحارالانوار ج 70 ص 136
11- بقره 197
12- ده گفتار ص 10
13- اعراف 26 .
14- خطبه 230
15- ده گفتار ص 15
16- محمد 17
17- تفسیر نمونه ج 1 ذیل آیه 2 سوره بقه
18- لسان العرب ، ج 15 ص 401
19- تفسیر نمونه ذیل آیه 13 حجرات
20- ثواب الأعمال وعقاب الأعمال ص369
21- خطبه 112
22- خطبه 16
23- خطبه 189
24- گناهان کبیره ج 1 ص 12
25- گناهان کبیره ج 1 ص 12
26- تعدادی از این آیات در بحث آثار تقوی خواهد آمد.
27- بحارالانوار ، ج 70 ص 136
28- مطالب این قسمت به صورت خلاصه از تفسیر نمونه ذیل تفسیر آیه 13 حجرات برگرفته شده است.
29- یونس 64 و 65
30- خطبه 189
31- انفال 29
32- آل عمران 120
33- نحل 128
34- طلاق 2
35- احزاب 71
36- احزاب 71
37- آل عمران 76
38- مائده 27
39- حجرات 13
40- بقره 282
41- مریم 71
42- معراج السعادة فصل دوم: مقدمات تزکیه نفس
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}